Мир Слова
[Каманак] энциклопедия анализа и просмотра персидского контента
Словари
Значение ( نیک منشی ) в словаре Деххода
Рифмующих предметов
[ م َ ] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب ) اقبال . مساعدت بخت . مقابل ادبار. (یادداشت مؤلف ) : نیک آمد و بدآمد خلق خدای از اوست نصرت به جز ورا به جهان کی بود روا.سوزنی .
[ اَ ت َ ] (ص مرکب ) نیک بخت . سعید. (آنندراج ). بختیار. خوش طالع. باسعادت . (ناظم الاطباء). خوشبخت . خوش اقبال : چنان شهریاری خداوند تخت جهاندار نیک اختر و نیک بخت .فردوسی .چنین داد پاسخ بدو رهنمای ک ...
[ ت َ ن َش ْ شی ] (ع مص ) بوئیدن . ◄ مست گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
[ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) نکونهادی .
[ یَک ] (اِ مصغر) نی نی خرد. (یادداشت مؤلف ). نی نی کوچک . (فرهنگ فارسی معین ). تصغیر نی نی به معنی بچه ٔ کوچک است، مثلاً وقتی بخواهند بگویندکسی به حد رشد رسیده و باید عاقل و بالغ باشد گویند«فلان کس ...
(اِخ ) دهی است ازدهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد. در 6500گزی مشرق سردشت و 1500گزی جنوب جاده ٔ سردشت به بانه و درمنطقه ٔ کوهستانی و جنگلی معتدل هوایی واقع است و 279 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ ...
[ م ُت ْ ت َ ] (ع ص ) (از «وش ی ») استخوانی که به شود از شکستگی که دارد. (آنندراج ). استخوان شکسته ٔ به شده . ◄ بیمار شفایافته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مجشی ٔ. [ م ُ ج َش ْ ش ِءْ ] (ع ص ) که آروغ آرد. که سبب باد گلو زدن باشد. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
(ص مرکب ) آنکه اثرهای نیکو از وی ماند. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) : هزار سال بمان نیک بخت و نیک آثارهزار سال بزی خوب رسم و خوب آیین .معزی (از آنندراج ).◄ خوش بخت . خوش طالع. (ناظم الاطبا ...
[ م ُ ت َ ن َش ْ شی ] (ع ص ) بوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که دریافت میکند بوی را. (ناظم الاطباء). ◄ مست گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که ...
[ م َ نی ی ] (ع ص ) مرد دشمن داشته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). آنکه همه کس او رادشمن دارند. (مهذب الاسماء). و رجوع به مشناء شود.
[ م ُ خ َش ْ شی ] (ع ص ) ترساننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به خشیه شود.
(ق مرکب ) به خوبی . کاملاً. به کلی . یک باره : جان دریغم نیست از عیسی ولیک واقفم بر علم دینش نیک نیک .مولوی .گفت نادر چیز می خواهی ولیک غافل از حکم خدایی نیک نیک .مولوی .تو قیاس از خویش می گیری ولیک د ...
(نف مرکب ) ناصح . واعظ. (آنندراج ). خیرخواه . که دیگران را به نیکی و خیر دلالت کند : هر که را گوشی بود موقوف پیغام بلاکی تواند گوش کردن پند نیک آموز خویش .جلال عضد(از آنندراج ).
[ م َ شا ] (ع اِ) جای طعام در شکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج، محاشی .
[ اِ ] (اِ) ممال انشاء. (یادداشت مؤلف ) : چو روز جلوه ٔ انشاد راوی شعرم ببارگاه درآرد عروس انشی را .انوری .ولیکن اینهمه چندان بود که بگشایم بدست نطق سرِ حقه های انشی را.ظهیرفاریابی .با کمالات فیض روح ...