Мир Слова
[Каманак] энциклопедия анализа и просмотра персидского контента
Вид (نبری) в Каманак, смысл и перевод نبری в словарях, анализ слов, изображение (نبری) Какие слова и фразы похожи نبری
Словари
1. [ ن ِب ْ ب َ] (اِخ ) منصوربن محمد خبار، مکنی به ابومنصور و معروف به نبری . مرد امی و بی سوادی است که شعر نیکو می گفته در مدح و غزل و جز آن . (از انساب سمعانی ص 552).
Значение ( نبری ) в словаре Деххода
Использовать в тексте
و امّا ولادت تو. در روزی که متولّد شدی، نافت را نبریدند و تو را به آب غسل ندادند و طاهر نساختند و نمک نمالیدند و به قنداقه نپیچیدند. ,
لهذا شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبرید، پسر انسان میآید. ,
اما اگر آن زن از آمدن با تو رضا ندهد، از این قسم من بری خواهی بود، لیکن زنهار پسر مرا بدانجا باز نبری.» ,
وگر فرمانبری تو رنج و ذل بین ,
گه درون شیروان بر منبری ,
پیش شاهنشه جز از فرمانبری راهی ندید ,
به فرمانبری راه نیکی سپار ,
او نصیحت نبرید اما بد گوی لعین ,
عنبرین رستی نبات اندر عدن وقت بهار ,
عنبرین خطی وبیجاده لب و نرگس چشم ,
به فرمانبری ماند این داوری ,
به مردی و گردی و فرمانبری ,
بجوید همی چون تو فرمانبری ,
بر من به مقدار فرمانبری ,
پس از عنبرین خامه پیراستن ,
نبری خرس را ز دور گمان ,