Мир Слова
[Каманак] энциклопедия анализа и просмотра персидского контента
Словари
Значение ( درویش خان ) в словаре Деххода
Рифмующих предметов
[ ده ْ دَرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در یک هزارگزی باختری فیروزآباد.راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
[ ف َرْ ] (اِ) تقصیر و فروگذاشت باشد. (برهان ) : راه دیو و عین فرویش است این تا نپنداری که درویش است این .امیر حسینی سادات (از حاشیه ٔ برهان چ معین از جهانگیری ).◄ تعطیل و کاهلی و درنگ . (برهان ): به ...
[ دَ ] (اِ) انبوه و بسیار. (برهان ) (آنندراج ). ظاهراً مصحف وغیش است . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به وغیش شود. ◄ نوعی از زردآلو. (برهان ) (آنندراج ).
[ دَرْ ] (اِخ ) دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد. واقع در 18 هزارگزی شمال باختری گهواره و 4 هزارگزی جنوب خاوری درنیجه، با 250 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . اهالی این ده از تیره ٔ ا ...
[ ن ْ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در 24 هزارگزی خاوری قره آغاج و 26 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل دارای 1 ...
[دَرْ ] (حامص ) درویش بودن . صفت درویش . فقر. فاقه . حاجت . بی چیزی . فیلوزوفی . (یادداشت مرحوم دهخدا). ناداشت . نیاز. دست تنگی . مفلسی و تنگدستی . (ناظم الاطباء). ابوالحرمان . ابومتربة. (یادداشت مرحو ...
[ ن ُ ] (اِخ ) اسم خواهر حسین بیک پسر خواجه شجاع الدین شیرازی که در خدمت نواب پری خان خانم صفوی اعتباری عظیم داشت . او یکی از عوامل بوزارت رسیدن حسین بیک بود. (از عالم آرای عباسی چ 2 ص 226).
[ ع َ ] (اِخ ) وی یکی از ریش سفیدان طایفه ٔ مافی بود که با رضاخان و پایمردی و مرافقت چند نفر دیگر از سرکردگان طایفه ٔ مافی در منزل ایزد خواست زکیخان برادر مادری کریمخان زند را کشت . در این قتل خان علی ...
(اِ) خانه . بیت . (صحاح الفرس ) (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : گفت با خرگوش خانه خان من خیز خاشاکت ازاو بیرون فکن .رود ...
[ دَرْ ] (اِخ ) لقب توکل بن اسماعیل توکلی، مشهور به ابن بزاز. از نویسندگان دوره ٔ صفویه و ازمریدان شیخ صفی الدین اردبیلی بود و در حدود سال 760هَ . ق . شهرتی بسیار داشت . کتابی بنام صفوةالصفا دارد که د ...
[ دَرْغ ْ ] (اِ) درغوش . درویش . صاحب میزان الافکار فی شرح معیار الاشعار خواجه نصیرالدین طوسی گوید که مردم بعض بلاد ایران کلمه ٔ درویش را درغویش تلفظ کنند با غین و واو معدوله .(یادداشت مرحوم دهخدا). و ...
[ ب ُن َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرطا بخش رامهرمز است که در شهرستان اهواز واقع شده است . این آبادی را بنگستان هم می نامند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
[ ت َ ] (اِ مرکب ) بمعنی خانی که بر آن طعام و نان نهند. (انجمن آرا) (منتهی الارب ).
[ دَ ی ِ] (اِمص ) اسم مصدر از دراییدن . تأثیر. اثر کردن . (برهان ) (آنندراج ). سرایت . (ناظم الاطباء) : همه آزمایش همه پرنمایش همه پردرایش چو گرگ طرازی .مصعبی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384).
[ دَرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. واقع در 35هزارگزی شمال باختری اردل و 6هزارگزی راه دوپلان به ناغان، با 231 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است و زیارتگاه دارد. ...
(اِخ ) «تابوقا» پسر «اینانج خان » پادشاه قوم «نایمان » و پدر کوچلک خان است که خان ختای وی را «تایانگ » لقب داده بود یعنی پسر خان . او در سال 600 هَ . ق . مورد حمله ٔ چنگیزخان قرار گرفت و در حدود جبال ...